عشق رویایی مطالبی زیبا همراه دانلود هتلی ساخته ام از ترانه هایم برای تو! هتلی که در زمستانی سرد با چمدانی پر از جامه های سیاه اندوه به آن قدم میگذاری در یکی از اتاق های امن اش بیتوته میکنی، در لابی اش قهوه ی داغ مینوشی و با بازگشتن بهار سرخوشانه از آن خارج میشوی... نه مدیرِ این هتلم، نه آوازخوانی که در دیسکوی هتل آوازهای عاشقانه میخواند؛ من دربانی هستم که در لحظه ی ورود به پیش بازت می آید، چمدانِ سنگینت را به دست میگیرد و آن را تا اتاقت می آورد بی طمعِ انعامی... همان که در یکی از شب ها با شاه کلیدش در اتاقت را باز میکند - درست هنگامی که تو در دیسکو از آن آوازخوان امضای یادگاری میگیری! - و جا به جا میکند جامه های داخل چمدانت را با رنگین کمانی از جامه های شاد... هتلی از ترانه ساخته ام برایت و دربان این هتلم! دربانی که تمام زمستان را مقابل در هتل میلرزد و پا به پا میشود در پالتویی مندرس که دگمه های طلایی اش هم پلاستیکی ست... دربانی که به هنگام رفتنت چمدان پر از رنگین کمانت را تا کنارِ ماشین آن آوازخوان می آورد، اسکناس مچاله ی انعامت را نمیپذیرد و اشک به گونه دویده اش را از تو پنهان میکند...
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|